جزوه فصل اول فارسی پایه هفتم
دوشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۳، ۰۶:۰۱ ب.ظ
ستایش: یاد تو فصل اوّل : زیبایی آفرینش درس اول : زنگ آفرینش - حکایت : اندرز پدر درس دوم : چشمه معرفت - شعرخوانی :جلوه روی خدا تحمیدیه به معنای حمد و ستایش خداوند و در اصطلاح عبارت است از مقدمه ای که در آغاز کتابها در ستایش خدا و برشمردن نعمات و صفات او آورده می شود. از جمله کتب نگارش یافته در این موضوع تحمیدیه در ادب فارسی از غلامرضا ستوده و نیز رساله دکتری حشمت اله آذرمکان با عنوان بررسی تطبیقی تحمیدیهها در منظومههای برجسته تا قرن دهم است. از برجسته ترین نمونه های تحمیدیه در شعر و ادب فارسی، می توان به دیباچه (مقدمه) گلستان سعدی اشاره کرد. نکته جالب آنکه در بین منظومه های معروف ادبیات فارسی مثنوی بی تحمیدیه است. گرچه مضامینش لبریز از حمد خداست. زیباو لطیف نظامی در پنج گنج: مخزن الاسرار : بسم ا… الرحمن الرحیم/ هست کلید در گنج حکیم فاتحه ی فکرت و ختم سخن/ نام خدا ی است بر او ختم کن….. خسرو و شیرین : به نام آن که هستی نام از او یافت/ فلک جنبش زمین آرام از او یافت خـدایی کافریــنش در ســجودش /گواهی مطلق آمـــد در وجودش ..... لیلی و مجنون : ای نام تو بهترین سر آغاز/ بی نام تو نامه کی منم باز ای یاد تـو مونـس روانــم / جز نام تو نیست بر زبانم ….. هفت پیکر : ای جهان دیده بود خویش از تو / هیچ بودی نبوده پیش از تو دربـدایــت بدایــت همـــه چیز / در نهایـــت نهایت هـمه چیز ....... اسکندر نامه : الف – شرف نامه : خدایا جهان پادشایی توراست / زما خدمت آید خدایی توراست پناه بلندی و پستی تویی / همه نیستند آنچه هستی تویی همه آفرید است بالا و پست / تویی آفریننده هرچه هست تویی کاسمان را برافراختی / زمین را گذرگاه او ساختی ب ـ اقبال نامه : خرد هر کجا گنجی آرد پدید / زنام خدا سازد آن را کلید ……. تحمیدیه های زیبا و لطیف سعدی: بوستان : به نام خداوند جان آفرین / حکیم سخن در زبان آفرین خداوند بخشنده ی دستگیر / کریم خطا بخش پوزش پذیر …. گلستان : منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت ، هر نفسی که فرومیرود ممد حیات است و چون بر میآید مفرح ذات ….. غزلیات : اول دفـــــتر به نام ایــزد دانا /صانـــع پروردگار حی تـــــــوانا اکبر و اعظم ، خدای عالم و آدم / صورت خوب آفرید و سیرت زیبا.... قصاید : شکر و سپاس و منت خدای را / پروردگار خلق و خداوند کبریا دادار غیب دان و نگهدار آسمان / رزاق بنده پرور و خلاق رهنما ….. تحمیدیه های مولانا در مثنوی : سر آغاز مثنوی : بشنو ااین نی چون شکایت میکند/ از جداییها حکایت می کند کز نیستان تا مرا ببریده اند / از نفیرم مرد و زن نالیده اند …… ای یاد تو بهترین سرآغاز بی نام تو نامه کی کنم باز ؟ ای یاد تو مونس روانم جز نام تو نیست بر زبانم ای کارگشای هرچه هستند نام تو کلید هرچه بستند ای هست کن اساس هستی کوته ز درت دراز دستی هم قصه ی نانموده دانی هم نامه ی نانوشته خوانی هم تو به عنایت الهی آن جا قدمم رسان که خواهی از ظلمت خود رهایی ام ده با نور خود آشنایی ام ده شاعر : نظامی گنجه ای معنی شعر : ای خدایی که نام تو بهترین نام برای شروع کارهاست بدون نام تو کتاب را نمی گشایم. ای خدایی که همدم جانم است جز نام تو بر زبانم نیست. ای خدایی که گشاینده ی مشکلات تمام موجودات هستی نام تو مانند کلیدی هست که تمام کارهای فروبسته را باز می کند. ای خدایی که آفریننده ی جهان هستی و کسی را قدرت آن نیست که در برابر تو قدرت نمایی کند. ای خدایی که قصه ی نگفته (نشان داده نشده) می دانی و از نامه نوشته نشده خبر دادی. ای خدا به لطف و عنایت خود مرا به جایی که دوست داری برسان. خدایا مرا از خودخواهی نجات بده و با نور خودت آشنا کن. ******************************************************* بهترین سرآغاز این شعر در قالب مثنوی است و از کتاب « لیلی و مجنون نظامی گنجوی » انتخاب شده است . مثنوی : در لغت به معنی « دو تایی » ، « دوگانی » و در اصطلاح به شعری می گویند که هر بیت آن قافیه ای جداگانه دارد . یا به شعری که مصراع های آن دو به دو با هم هم قافیه اند گفته می شود. این قالب شعری برای سرودن منظومه های بلند مناسب است . زیرا امکان نو کردن قافیه در هربیت وجود دارد . ای نام تو بهترین سرآغاز بی نام تو نامه کی کنم باز ؟ ای خدایی که نام تو بهترین شروع هر کاری است ، بدون بر زبان آوردن نام تو کتابم را باز نمی کنم . مصراع دوم « استفهام انکاری است » یا « سوال تأکیدی » در این نوع پرسش هدف نویسنده رسیدن به پاسخ نیست بلکه برای تأکید و تکیه روی مطلبی آورده می شود . ای : حرف ندا نام تو : ترکیب اضافی ( مضاف و مضافٌ الیه ) برای شناختن مضاف و مضافٌ الیه از موصوف و صفت « کسره » یا « ی » اضافه را حذف می کنیم و به آخر آن است اضاف می کنیم اگر معنی داد ترکیب وصفی است . راه دیگر این که به آخر آن « تر » اضافه می کنیم اگر معنی داد ترکیب وصفی است . راه دیگر به وسط آن « ی » اضافه می کنیم اگر معنی داد وصفی است . بهترین : صفت عالی است . صفت عالی : به مقایسه ی چند چیز می پردازد. نامه : به معنی کتاب است . باز کنم : فعل مضارع مرکّب . اوّل شخص مفرد بین نام ونامه جناس وجود دارد. ای یاد تو مونس روانم جز نام تو نیست بر زبانم (الا بذکرالله تطمئن القلوب) ای : حرف ندا ، منادا خداوند که محذوف است . یاد : ذکر مونس : همدم ، همراه روان : روح ، جان جز : حرف استثنا نام تو : ترکیب اضافی ( اسم + ضمیر ) ای خداوندی که یاد و ذکر تو همدم جان و روح من است هنگام انجام کار به غیر از نام تو نام دیگری برزبانم جاری نیست . ای کارگشای هر چه هستند نام تو کلید هر چه بستند (بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید گنج حکیم) ای : حرف ندا کارگشا : منادا ، به معنی آسان کننده ی کارها ، برطرف کننده ی مشکلات در مصراع دوم تشبیه وجود دارد ، نام خدا رابه کلیدی تشبیه کرده است که درهای بسته را باز می کند و مشکلات را بر طرف می کند . ای مشکل گشای هر چه که وجود دارد نام تو مانند کلیدی است که مشکلات را برطرف می کند و درهای بسته را باز می کند . هستند و بستند : کلمات قافیه ای هست کن اساس هستی کوته ز درت دراز دستی هست کن : آفریننده از هیچ اساس : بنیان ، پایه هستی : جهان کوته : مخفف کوتاه مخفف : کلماتی که فشرده شده باشند و حرفی از کلمه کم شده باشد . ز: مخفف « از » درت : درگاه تو ، « ت » ضمیر پیوسته شخصی دوم شخص مفرد . دراز دستی : تجاوز در مصرع اول نغمه ی حروف یا واج آرایی وجود دارد.(حروف سین) ای خدایی که تمامی اجزای جهان را آفریده ای در درگاه تو تجاوزی وجود ندارد ، یعنی هیچ کس همانند قدرت خداوند را ندارد. هم قصّه ی نانموده دانی هم نامه ی نانوشته خوانی قصّه : شکایت نانموده : آشکار نشده ، پنهانی نانوشته : نوشته نشده دانی و خوانی : کلمات قافیه قافیه : کلماتی که آهنگ و حروف آخرشان یکسان است و در آخر مصراع ها و بیت ها می آیند . هم شکایتی که نشان داده نشده است را می دانی و هم از نامه ای که نوشته نشده است اطّلاع داری . قصّه برداشتن : یعنی شکایت را به فرمانروا نشان دادن . هم تو به عنایت الهی آن جا قدمم رسان که خواهی عنایت : لطف ، توجّه الهی : خدایی قدمم : « م » آخر ضمیر پیوسته ی شخصی اول شخص مفرد ، مرجع آن انسان است . باز تو ای خدا با لطف و توجّه خودت مرا به آن جایی برسان که دوست داری و شایسته است . از ظلمت خود رهایی ام ده با نور خود آشنایی ام ده ظلمت : تاریکی خود : در مصراع اوّل انسان و در مصراع دوم خداوند . ظلمت و نور : متضاد هستند ، پس در بیت آرایه ی تضاد وجود دارد آرایه ی تضاد : هرگاه در مصراع یا بیتی دو کلمه ی متضاد بیاید آرایه ی تضاد خواهد داشت . خدایا مرا از تاریکی های درونم نجات بده و با نور خود آشنایم کن . کلمات قافیه : آشنایی ام و رهایی ام ردیف : ده ردیف : کلماتی که عیناً بعد از قافیه می آیند . ردیف باید از لحاظ معنی و شکل کلمه در هر دو مصراع یکسان باشد . نظامی گنجوی : شاعر نامدار ایرانی معروف به نظامی در شهر گنجه ، از شهرهای امروزی جمهوری آذربایجان به دنیا آمد . در جوانی به تحصیل علوم اسلامی و فرهنگ و ادب ،قصص و تاریخ همّت گماشت . داستان پردازی در منظومه های او به اوج رسید . آثار نظامی عبارت است از : مخزن الاسرار ، خسرو و شیرین ، لیلی و مجنون ، هفت پیکر ، اسکندرنامه . ^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^ الهی، دلی ده که در کارتو جان بازیم ؛جانی ده که کار آن جهان سازیم، دانایی ده که از راه نیفتیم ، بینایی ده تادرچاه نیفتیم، دست گیر که دست آویز نداریم ، توفیق ده تا، در، دین استوار شویم، نگاه دار تا ، پریشان نشویم. (کلمات مشخص شده سجع دارند) جان وجهان – راه وچاه جناس دارند. معنی: خدایا ، به من دلی عطا کن که برای باجان ودل برایت کاری کنیم و جتنی به ما عطا فرما که آماده شویم برای آن دنیا.دانایی عطا کن که گمراه نشویم، بصیرت بده تا در دام نیفتیم ، کمک کن که تکیه گاهی نداریم ، یاریمان کن تا در دین و شریعت خود محکم و استوار گام برداریم و ازما نگهداری کن تا متفرّق نشویم. الهی نامه : خواجه عبداله انصاری خواجه عبدالله انصاری هروی معروف به «پیر هرات» و «پیر انصار» و «انصاری هروی»، دانشمند و عارف بزرگ قرن پنجم هجری است .خواجه عبدالله انصاری در سال ۳۹۶ هـ.ق به دنیا آمد و در سال ۴۸۱ هـ.ق در گذشت و در "گازرگاه" هرات به خاک سپرده شد. در چهارسالگی خواندن و نوشتن آموخت و در نه سالگی شعر میگفت. خواجه در سن هفتاد سالگی از هر دو چشم نابینا شد. خواجه عبدالله انصاری بعد از یک عمر آموزش، بحث و ارشاد و پس از تحمل چندین نوبت تبعید و حبس، عاقبت در سحرگاه جمعه ۲۲ ذی الحجه سال ۴۸۱ هجری در سن هشتادوپنج سالگی دنیا را وداع کفت
آثار خواجه عبدالله انصاری: ترجمه طبقات صوفیه ، تفسیر قرآن ، مناجات نامه، نصایح، زادالعارفین، کنزالسالکین، قلندرنامه، محبت نامه، هفت حصار، رساله، دل و جان، رساله ی واردات ، الهی نامه و...
آرایه های ادبی این درس تلمیح: هر گاه با شنیدن بیت یه عبارتی به یاد داستان و افسانه، رویدادی تاریخی و مذهبی یا آیه و حدیثی بیفتیم، بدون آنکه آن موضوع مستقیماً تعریف شده باشد، آن بیت یا عبارت دارای آرایه تلمیح است. پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم (اشاره به داستان حضرت آدم و رانده شدن او به خاطر خوردن گندم.) * به مثال های زیر توجه کنید: _ جانم ملول گشت ز فـــــــــــــرعون و ظلم او آن نـــــــــــــــور روی موسی عمرانم آرزوست مولوی اشاره به داستان حضرت موسی و فرعون _ بیستون کندن فرهاد نه کـــــاریست شگفت شور شیرین به سر هر که فتد کوهکن است همای شیرازی اشاره به داستان خسرو وشیرین _چنین گفت پیغمبــــــــــــر راستگـــــــــــــوی زگهــــــــواره تا گـــــــــــــور دانش بجـــــــــوی فردوسی اشاره به گفته پیغمبر(اطلبوالعلم من المهد الی اللحد) دراین درس نگهدار تا پریشان نشویم اشاره به آیه (واعتصمو به حبل الله و لا تفرقوا) دارد. به ریسمان الهی چنگ زنید و از تفرقه بپرهیزید.
انواع جناس الف) جناس تام : آن است که دو کلمه جناس از نظر شکل ظاهری و تلفظ کاملاً یکسان ، اما از جهت معنی با هم فرق دارند . مثال : عشـق شـوری در نهـاد ما نهـاد جـان مـا در بوتــه ی سـودا نهــاد (در مصرع اول نهاد اولی به معنای وجود و سرشت است اما نهاد دوم فعل وبه معنای قرار دادن است) بهـرام که گور می گرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهـرام گرفت (گور اولی به معنای گوره خر و گور دومی به معنای قبر است) بیا و برگ سفر ساز و زاد ره برگیر که عاقبت برود هر که او ز مادر زاد (زاد اول به معنای توشه و زاد دوم به معنای ولادت است) نکته : جناس هم در شعر و هم در نثر به کار می رود . ب ) جناس ناقص : ۱- جناس ناقص اختلافی ۲- جناس ناقص حرکتی ۳- جناس ناقص افزایشی ۱- جناس ناقص اختلافی : آن است که دو کلمه جناس در حرف اول ، وسط یا آخر با هم اختلاف داشته باشند . مثال : تنگ است خانه ما را تنگ است ای برادر بر جای ما بیگانه ننگ است ای برادر ( تنگ و ننگ - تفاوت در حرف اول ) چوک زشاخ درخت خـویشتن آویختـه زاغ سیـه بـر دو بـال غالیه آمیخته ( آویخته و آمیخته - تفاوت در حرف وسط ) ۲- جناس ناقص حرکتی : آن است که دو کلمه جناس علاوه بر معنی در حرکت ( مصوت کوتاه ) نیز با هم اختلاف دارند . مثال : ایـن چـه ژاژ است چه کفر است و فُشار پنبـــه ای در دهـــان خـــود فشــار (فُشار به معنی سخن بی هوده است) ۳- جناس ناقص افزایشی : آن است که دو کلمه جناس علاوه بر معنی ، در تعداد حروف نیز متفاوت اند بطوری که یکی از کلمات جناس حرفی در اول ، وسط یا آخر نسبت به کلمه های دیگر اضافه دارد . مثال: وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم دل بر عبور از سد خار و خاره بندیم (ناقص افزایش: خار (به معنای خار و خاشاک) و خاره (به معنی سنگ خارا است) (ناقص اختلافی: باره و خاره) نمونه های جناس درشعر خواهم که به درگاه تو بیترس آیم(1) تا خاک درت به دیدهی تر سایم (2) هرچیز که هستم، از تو دارم هستی گر گبر و گر یهود و گر ترسایم (3) *** یک سو پسرت نشسته و یک سو زن (4) این جمله به هم گذار و بر یک سو زن(5) عیسی نتوانست به افلاک رسید تا داشت ز اسباب جهان یک سوزن (6) *** گر دامن همت ز جهان بر چینی (7) از نخل امید خویشتن برچینی (8) بر روم اگر امیر و گر بر چینی (9) هر تخم که کشتهیی همان برچینی (10) 1) بدون ترس 2) دیدهی گریان 3) ترسا (مسیحی) 4) زن (زوجه) 5) کنار بگذار 6) سوزن (نخ و سوزن) 7) بر چیدن 8) ثمره به دست میآوری 9) سرزمین چین 10) همان را به دست میآوری واج آرایی ( نغمه ی حروف ) : تکرار یک واج ( صامت یا مصوت ) است ، در کلمه های یک مصراع یا یک بیت یا عبارت نثر به گونه ای که کلام را آهنگین می کند و آفریننده ی موسیقی درونی باشد و بر تاثیر سخن بیفزاید این تکرار آگاهانه ی واج ها را « واج آرایی » گویند . مثال : خیال خال تو با خود به خاک خواهم بر که تا زخال تو خاکم شود عبیر آمیز توضیح : در این بیت از حافظ تکرار واج « خ » باعث ایجاد موسیقی درونی شده است . ******************************************************** زنگ آفرینش صـــــــــبــــــــح یک روز نوبهاری بود روزی از روز های اول ســـــــــــــــــال بچه ها در کلاس جنگل سبز جـمع بودند دور هم خوشحال بچه ها گرم گفت و گو بودند باز هم درکلاس غوغا بود (جمله ی اسنادی) هریکی برگ کوچکی در دست باز انگار زنگ انشاء بود جمله اسنادی (برگ ایهام دارد یعنی هم می تواند برگ واقعی باشد هم برگه ورق انشا) تا معلم زگرد راه رسیــــد گفت با چهره ای پر از خنده: باز موضوع تازه ای داریم "آرزوی شما در آینده" شبنم از روی گل برخاست گفت: می خواهم آفتاب شوم.(کنایه از این که می خواهم به سربلندی برسم) ذره ذره به آسمان بروم ابر باشم، دوباره آب شوم(واج آرای حرف «ر») دانه آرام بر زمین غلتیـــــــــــــد رفت و انشای کوچکش را خواند گفت: باغی بزرگ خواهم شد تا ابد سبز خواهم ماند غنچه هم گفت گرچه دل تنگم مثل لبخند باز خواهم شد (آرایه ی تضاد بین باز و دل تنگ) با نسیم بهار و بلبل و باغ گرم راز و نیاز خواهم شد (تلمیح به آیه قرآن) همه ی موجودات تسبیح گوی خداوند هستند جوجه گنجشک گفت: می خواهم فارغ از سنگ بچه ها باشم روی هرشاخه جیک جیک کنم در دل آسمان رها باشم جوجه ی کوچک پرســــــــــــتو گفــــت: کاش با باد رهسپار شوم تا افق های دور کوچ کنم باز پیغمبر بهار شوم جوجه های کبوتران گفتنـــــد: کاش می شد کنار هم باشیم توی گلدسته های یک گنبد روز و شب زائر حرم باشیم زنگ تفریح را که زنجره زد باز هم در کلاس غوغا شد(نغمه حروف یا واج آرایی حروف «ز») هر یک از بچه ها به سویی رفت و معلم دوباره تنها شد جمله اسنادی با خودش زیر لب چنین می گفـت: آرزو هایتان چه رنگین است! کاش روزی به کام خود برسید؛ بچه ها آرزوی من این است! معنی شعر: صبح یکی از روز های فصل بهار بود و سال تحصیلی جدید آغاز شده بود. بچه ها در کلاس دور هم جمع شده بودند و خوشحال بودند. بچه ها مشغول صحبت بودند و در کلاس سروصدا و شلوغ بود. هر یکی از بچه ها برگه ای در دست داشتند و قرار بود زنگ انشاء شروع شود. همین که آموزگار وارد کلاس شد و رسید، خندان گفت. برای انشاء موضوع تازه ای داریم. موضوع آرزوی شما در آینده است. شبنم بلند شد و گفت من میخواهم آفتاب شوم(صنعت تشخیص) ذره ذره با آسمان بروم و به ابر تبدیل شوم و دوباره به آب تبدیل شوم. دانه آرام آرام برروی زمین چرخید و غلت خورد و شروع کرد به خواندن انشای کوچکش. در انشایش گفت: به باغی بزرگ تبدیل خواهم شد و همیشه سرسبز وسبز رنگ خواهم ماند. غنچه گفت اگر چه دل تنگم، مانند لبخند باز خواهم شد. با باد ملایم بهار و بلبل و باغ، شروع به زار و نیاز کردن می کنم. جوجه گنجشک گفت می خواهم از سنگ بچه ها آزاد شوم. روی هر شاخه بنشینم و جیک جیک کنم و از منظره ی آسمان لذت ببرم. جوجه ی کوچک پرستو گفت کاش بتوانم با باد همراه شوم. تا آسمان های دور کوچ کنم و باز پیامبر خبر آمدن بهار شوم. جوجه های کبوتران گفتند ای کاش می توانستیم در کنار هم باشیم. توی گلدسته های یک گنبد، همه وقت زیارت کننده ی حرم باشیم. زنگ تفریح را که زنجره زد(نوعی حشره)، دوباره در کلاس سروصدا و شلوغ شد. همه ی بچه ها به طرفی رفتند و معلم دوباره تنها شد. معلم زیر لب می گفت چه آرزو های قشنگی دارید! ای کاش روزی به آرزوی خود برسید. این آرزوی من است. قیصر امین پور دکتر قیصر امینپور در دوم اردیبهشت ماه 1338 در گُتوند از توابع شهرستان دزفول به دنیا آمد.امینپور در سال 1357 دیپلم تجربی گرفت و سپس تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته دامپزشکی در دانشگاه تهران آغاز کرد.وی در سال 1358 با انصراف از رشته دامپزشکی، به جمع دانشجویان علوم اجتماعی پیوست. قیصر امینپور مجدداً در سال 1363 تغییررشته داد و تحصیلات خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران دنبال کرد و در سال 1366 به دریافت مدرک کارشناسی نائل آمد. وی در همان سال به ادامه تحصیل پرداخت و در سال 1369 مدرک کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی را کسب کرد و در ادامه این راه در بهمن ماه سال 1376 با دریافت مدرک دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. دکتر قیصر امینپور در سال 1367 از مؤسسه گسترش هنر، جایزه ویژه نیما یوشیج را دریافت کرد. همچنین در سال 1378 از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان یکی از شاعران برتر دفاع مقدس در دهههای 60 و 70 برگزیده شد. سر انجام در آبان ماه 1386 این خبر منتشر شد؛ قیصر امینپور درگذشت. ************************* نکته و آرایه های درس کل شعر مملو از آرایه ی تشخیص است و گاه واج آرایی وآرایه هایی دیگر مانند تضاد نیزمی توان دید. مسند و فعل اسنادی همه ی فعلها مفهوم یکسان ندارند. بعضی از انها مفهوم انجام گرفتن کار را می رسانند.مثل : خوردم ، نوشتی، می سازید و..... وقتی این فعلها را می شنویم ، کاری در ذهنمان نقش می بندد. مثال : سارا امروز به مدرسه میرود. در این جمله ، فعل می رود نشان می دهد که سارا کاری انجام داده است. به این دسته از فعلها ، فعل خاص می گوییم. دسته ای دیگر از افعال ، مفهوم انجام کار نمی رسانند. مثل : شد – بودم – است وقتی این فعلها را می شنویم ، کاری در ذهنمان نقش نمی بندد. به این دسته از فعلها ، فعل اسنادی ( عام یا ربطی ) می گوییم. چند نکته : ۱ - فعلهای اسنادی روی دادن حالت را بیان می کنند. مانند : سارا خسته شد. هوا سرد شد. در این جمله سارا کاری انجام نداده بلکه حالتی را پذیرفته است . ۲ - فعلهای اسنادی محدودند و عبارتند از : )است ، بود ،شد ( گشت ، گردید : در صورتی که به معنی شد بیاید . ۳ – این فعلها با نهاد به تنهایی یک جمله کامل نمی سازند.مثلا وقتی می گوییم : علی شد ( است – بود ) جمله کامل نیست و شنونده فورا می پرسد : علی چطور شد ( بود ، است ) ؟ و وقتی جمله دارای معنی کامل می شود که ما حالت را هم بیان کنیم . یعنی مثلا بگوییم : علی تشنه شد (بود – است) . این حالت را که همراه فعل اسنادی می اید و به نهاد نسبت داده می شود ، مسند می نامیم. بنا بر این مسند ، حالتی است که به وسیله فعل اسنادی به نهاد نسبت داده می شود. چند نکته ۱ – فعلهایی که دارای فعل اسنادی و مسند هستند را جمله اسنادی ( اسمیه) می نامند. ۲ – فعلهای اسنادی را گذرا به مسند می نامیم چون حتما باید مسند داشته باشند تا یک جمله کامل بسازند. ۳ – فعلهای گشت – گردید اگر به معنی گردش کرد بیاید ، فعل خاص است نه اسنادی . مثال : زمین به دور خورشید می گردد = گردش می کند : فعل خاص است . علی در شهر گشت = گردش کرد : فعل خاص است . (علی خشمگین شد ( است ، بود = فعل اسنادی است . ۴ – فعل شد ، اگر به معنای رفت باشد فعل خاص است و اسنادی نیست . مثال : پیامبر به مکه شد = رفت : فعل خاص است . اگر در خانه ای شوی = بروی : فعل خاص است . ۵ – فعلهای ( است ، بود ) اگر به معنی وجود داشتن ، قرار داشتن ، حضور داشتن بیاید فعل خاص است و اسنادی نیست . مثال : کتاب در کیف است = قرار دارد : خاص است . علی در کلاس بود = حضور داشت : خاص است . گندم در انبار است = وجود دارد : خاص است . ۶ - گاهی اوقات فعل اسنادی به صورت شکسته می اید و ما از مفهوم جمله به ان پی می بریم. مثال : من اینجا چون نگهبانم = هستم . تو خوشحالی = هستی . ۷ - فعل اسنادی هم مانند سایر فعلها دارای زمانهای گذشته ، حال و اینده است . مثال : هوا سرد شد ( می شود ، خواهد شد) . ۸ – فعلهای هست ، نیست ، باشد ، نباشد ، نبود نیز فعل اسنادی هستند . یافتن مسند در جمله : ابتدا نهاد را پیدا می کنیم . بعد بین نهاد و فعل ، پرسش چطور – چگونه مطرح می کنیم . جوابی که به دست می اید ، مسند است . مثال : گشت غمناک دل و جان عقاب = دل و جان عقاب : نهاد گشت : فعل دل و جان عقاب چطور گشت ؟ غمناک = مسند . اندرز پدر یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد و شب خیز بودم . شبی در خدمت پدر ، رحمۀ الله علیه ، نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته . پدر را گفتم از اینان یکی سر برنمی دارد که دوگانه ای بگزارد . چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند . گفت :جان پدر ! تو نیز اگر بخفتی ، به از این که در پوستین خلق افتی . گلستان سعدی کلمات مشخص شده سجع دارند مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی شاعر و نویسندهٔ بزرگ قرن هفتم هجری قمری است. تخلص او "سعدی" است که از نام اتابک مظفرالدین سعد پسر ابوبکر پسر سعد پسر زنگی گرفته شده است. وی احتمالاً بین سالهای ۶۰۰ تا ۶۱۵ هجری قمری زاده شده است. در جوانی به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و به تحصیل ادب و تفسیر و فقه و کلام و حکمت پرداخت. سپس به شام و مراکش و حبشه و حجاز سفر کرد و پس از بازگشت به شیراز، به تألیف شاهکارهای خود دست یازید. وی در سال ۶۵۵ سعدینامه یا بوستان را به نظم درآورد و در سال بعد (۶۵۶) گلستان را تألیف کرد. علاوه بر اینها قصاید، غزلیات، قطعات، ترجیع بند، رباعیات و مقالات و قصاید عربی نیز دارد که همه را در کلیات وی جمع کردهاند. وی بین سالهای ۶۹۰ تا ۶۹۴ هجری در شیراز درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد. از سعدی آثار زیر از طریق این پایگاه در دسترس قرار گرفته است:دیوان اشعار،بوستان،گلستان،مواعظ معنی درس اندرز پدر به یاد دارم که در دوران کودکی خدا را عبادت می کردم و شب ها بیدار بودم . یک روز در کنار پدرم تمام شب را بیدار بودم و کتاب قرآن را در آغوش گرفته بودم و عده ای در کنار ما خوابیده بودند. به پدرم گفتم :از این افراد یکی هم بیدار نمی شود که نماز صبح بخواند . آن چنان در خواب بی خبری فرو رفته اند که انگار نخوابیده اند و مرده اند. گفت : ای فرزند عزیزم تو هم اگر می خوابیدی بهتر بود تا این که درباره ی مردم غیبت کنی؟ *********************************** نکته و آرایه های درس کنایه: سخنی که دارای یک معنی ظاهری و نزدیک به ذهن و یک معنی باطنی و دور از ذهن باشد و منظور، معنی باطنی و دور از ذهن باشد کنایه است .(درپوستین خلق افتادن به معنی پشت سر دیگران بد گفتن و غیبت) کنایه یعنی پوشیده سخن گفتن و در اصطلاح به کلامی گویند که دو معنای ظاهری و باطنی داشته باشد و منظور گوینده از آن معنای باطنی و درونی است . اغلب ضرب المثل ها کنایه هستند. مثال : - هنوز از دهن بوی شیر آیدش : کنایه از این که هنوز کوچک و کم تجربه است - گندم از گندم بروید جو زجو : کنایه ازاین که هر کار ی آخر و عاقبت همان کار را دارد - ریش در دست دیگری دارد : کنایه از این که اختیارش دست دیگران است - دست روی دست گذاشته است : کنایه از این که کاری را انجام نمی دهد - زرد رو شدن : کنایه از خجالت کشیدن و شرمنده شدن سجع: به آهنگ بر خاسته از کلمات پایانی دو جمله یا بیشتر گفته می شود . سجع : یکسانی دو واژه در یک عبارت؛ از نظر واج یا واجهای پایانی، وزن یا هر دوی آنهاست. آرایه سجع در کلامی دیده میشود که حداقل دو جمله باشد و بیشتر در نثر بکار میرود؛ زیرا سجعها باید در پایان دو جمله بیایند و آهنگ دو جمله را به یکدیگر نزدیک سازند تا آرایه سجع نامیده شوند؛ از این جهت سجع مانند قافیه است که در پایان مصراعها یا بیتهای شعر آورده میشود. نثری که در آن آرایه سجع به کار رود، «مسجع» نامیده میشوند. انواع سجع از لحاظ واج -------------------------------------------- متوازی:هر گاه کلمات هموزنی آورده شوند که واج پایانی آنها نیز یکی است؛ «سجع متوازی» وجود دارد. زاینده، پاینده عاقل ، باطل مطرف:هرگاه پایههای سجع در واجهای آخر یکسان باشند ولی هموزن نباشند، این نوع سجع را «سجع مطرف» گویند. غایت ، نهایت بیازارد ، بیارد متوازن:در جایی که دو کلمه سجع فقط هموزن باشند اما در روی اختلاف داشته باشند، «سجع متوازن» نامیده میشود. ظالم ، باطل مظلوم ، مفعول ارزش موسیقایی سجع متوازی از همه بیشتر و ارزش موسیقایی سجع متوازن از همه کمتر است. ********************************************************* درس دوم چشمه معرفت { شناخت } در یکی از سال های نوجوانی که کنجکاوی خستگی ناپذیری داشتم ، برای فراگرفتن و فهمیدن و به ویژه برای کشف کردن ، سری به طبیعت روستا زدم . با نگاه های کنجکاوانه { جست و جو گرانه } و تشنه ، به درس بزرگ طبیعت می نگریستم { نگاه می کردم } . گوش می دادم ، چشم می دادم ، دل میدادم و روحم چنان غرق { فرو رفته} فهمیدن بود که از هیجان { بر انگیخته شدن } می لرزید . احساس می کردم هم اکنون چشمه های معرفت از درون من سر باز خواهند کرد و آب های زلال { شفاف - گوارا } و سرد و گوارای(تنسیق الصفات) فهم و دانایی در من خواهد جوشید . من اکنون درست نمی دانم که در آن لحظه ها تا کجا می فهمیدم و نمی دانم چه فهمی از آن زیبایی ها و آفرینش الهی داشتم اما یقین { ایمان } دارم که کلاس شگفت آفرینش و زیبایی طبیعت ، عظمت وجلال {شکوه و بزرگی } و جاذبه ی خالق درس را با همه ی وجودم لمس می کردم . غرقه ی شکوه و اعجاز زیبایی خلقت بودم که ناگهان نوازش لطیف و خنکی را در لای انگشت پاهای برهنه { لخت - عریان } ام احساس کردم ، آب ، جوشش چشمه ها ! آب ، این روح مذاب { ذوب شده } امید و زندگی ، تاره نفس ، جوان ، زلال و نیرومند با گام های استوار و امیدوار شتابان می رفت تا خود را به دهان خشک زمین (تشخیص)و صدها کشتزار {مزرعه } سوخته و نگاه های پژمرده ی { پلاسیده - چروکیده } هزاران درخت تشنه برساند(تشخیص) و در رگ های خشکیده ی جوی های مزرعه و کوچه ، باغ های مرده ، جاری گردد . سال دیگر که به روستا برگشتم ، بر روی سبزه ها و کشته های سیراب {سیر شده از آب } ، درختان سرسبز باغ و صحرا دیدم که شاخه ی دست های خویش را به آسمان برافراشته بودند و دعا می کردند(تشخیص)و کودکان پر نشاط گل بوته ها و نو جوانان امیدوار ذرت ها در گوش نسیم ،آمین می گفتند (تشخیص)و با غرور و مهربانی و خشنودی ، باغ و صحرا را تماشا می کردم و درخت ها و بوته ها می نگریستم . گویی با هریک ار آنان آشنایی دیرینه { قدیمی } دارم و با همه ی ساقه های سر سبز ، رفیق و خویشاوندم . این نخستین باری بود که در برابر این همه عظمت و بزرگی و در میان این همه آفرینش خداوند ، خود را که هنوز نوجوان بودم بزرگ حس می کردم . از صحرا باز می گشتم و نسیم ، مانند مادری مهربان و آداب دان که به کودکان خویش ، حق شناسی { تشکر و سپاس } و ادب می آموزد ، سر های نهال { درخت جوان } های جوان و بوته های نوزاد خویش را به نشانه ی احترام و وداع { خداحافظی } با من خم کرده بود(تشبیه وتشخیص) و من در آخرین نقطه ی دید که اندک اندک صحرا از نظرم ناپدید می شد ، بار دیگر سرم را برگرداندم و با تکان دادن دست هایم به احساسات خاموش اما سرشار از پاکی و صفای این طبیعت و سبزه های معصوم پاسخ می گفتم و به خالق آن ها می اندیشیدم و این بیت > را زمزمه می کردم : برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار کویر ، دکتر علی شریعتی ، با اندکی تخلیص علی مزینانی، مشهور به علی شریعتی یا علی شریعتی مزینانی(۲ آذر ۱۳۱۲ در روستای کاهک، سبزوار، خراسان – ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ در لندن) نویسنده، جامعهشناس، تاریخشناس و پژوهشگر دینی اهل ایران بود. آثارش · با مخاطبهای آشنا · خودسازی انقلابی · ابوذر · بازگشت به خویشتن · ما و اقبال · سلمان پاک · تحلیلی از مناسک حج · شیعه · نیایش · تشیع علوی و تشیع صفوی · جهتگیری طبقاتی در اسلام · تاریخ تمدن جلد ۱ · تاریخ تمدن جلد ۲ · هبوط در کویر · تاریخ و شناخت ادیان جلد ۱ · تاریخ و شناخت ادیان جلد ۲ · اسلامشناسی ۱ درسهای حسینه ارشاد · اسلامشناسی ۲ درسهای حسینه ارشاد · اسلامشناسی ۳ درسهای حسینه ارشاد · حسین وارث آدم · چه باید کرد؟ · زن · مذهب، علیه مذهب · جهانبینی و ایدئولوژی · انسان · اجتهاد و نظریه انقلاب دائمی · انسان بیخود · علی، حقیقتی بر گونه اساطیر · بازشناسی هویت ایرانی اسلامی · روش شناخت اسلام · میعاد با ابراهیم · اسلامشناسی · ویژگیهای قرون جدید · هنر · گفتگوهای تنهایی (دو جلد) · نامهها · آثار گونهگون (دو جلد) · آثار جوانی (دو جلد) · عقیده · فاطمه فاطمهاست · کویرچ دانش های زبانی و ادبی نکته : تشبیه آن است که کسی یا چیزی را از لحاظ داشتن صفتی به کسی یا چیز دیگری که آن صفت را در حد کمال دارد . مانند : موی او چون برف سفید بود . هر جمله ی تشبیهی از ۴ رکن تشکیل شده است : رکن اول (مشبه) : قسمتی از جمله ی تشبیهی است که آن را به کسی یا چیزی مانند کرده ایم . موی او همچون برف سفید بود . رکن دوم (مشبه به) : قسمتی از جمله ی تشبیهی است که رکن اول را به آن مانند کرده ایم . موی او همچون برف سفید بود . رکن سوم ( ادات تشبیه ) : حرفی که با آن تشبیه می کنیم : مثل ، مانند ، چون ، همچون ، همانند ، انگار... موی او همچون برف سفید بود . رکن چهارم ( وجه شبه ) : صفت مشترکی که میان رکن اول و رکن دوم وجود دارد . موی او همچون برف سفید بود . تشبیه : تشبیه ادّعای همسانی است . اگردو یا چند پدیده را که به نوعی ویژگی ها و صفات مشتـــرکی داشته باشند به همدیگر مانند کنیم ،از آرایه ی تشبیه استفاده کرده ایم . تشبیه یکی از پر کاربردترین آرایه های ادبی می باشد. هر تشبیه از چهار رکن تشکیل می یابد. ارکان تشبیه عبارتند از : - مشبّه : چیزی ادّعای تشبیه در آن می شود ، یعنی کلمه ای را که می خواهیم مورد تشبیه قرار دهیم. - مشبّه به: کلمه ای است که مشبه را به آن تشبیه می کنیم . و از نظر داشتن صفات از مشبه برتر است. - ادات تشبیه: کلماتی که به وسیله آن ها به وجود تشبیه در جمله پی می بریم . از قبیل: مثل ، مانند، چو، شبیه، و ... - وجه شبه : صفات و ویژگی های مشترک بین مشبه و مشبه به را می گویند. نکته : مشبه و مشبه به را طرفین تشبیه می گویند که باید در تمام تشبیه ها حضــور داشته باشند ، امّا ادات تشبیــــه و وجه شبــه می توانند از تشبیه حذف شوند. تشخیص: هر گاه ویژگی های انسان را به غیر انسان نسبت دهیم « شخصیت بخشی » یا « تشخیص » می گویند. نمونه هایی از تشخیص شبنم از روی برگ گل برخاست گفت : می خواهم آفتاب شوم دانه آرام بر زمین غلتید رفت و انشای کوچکش را خواند غنچه هم گفت : گر چه دل تنگم مثل لبخند باز خواهم شد جوجه ی کوچک پرستو گفت : کاش با باد رهسپار شوم جوجه گنجشک گفت : می خواهم فارغ از سنگ بچّه ها باشم جوجه ها ی کبوتران گفتند: کاش می شد کنار هم باشیم آب با گام های استوار و امید وار شتابان می رفت تا خود را به دهان خشک زمین و صدها کشتزار سوخته و نگاه های پژمرده ی هزاران درخت تشنه برساند و در رگ های خشکیده ی جوی ها ی مزرعه و کوچه باغ ها ی مرده ، جاری گردد. درختان سرسبز باغ شاد و خرّم را دیدم که شاخه های خویش را به آسمان بر افراشته بودند و دعا می کردند و کودکان پرنشاط گل بوته و نوجوانان امیدوار ذرت ها در گوش نسیم ، آمین می گفتند . تنسیق الصفات تنسیق" در لغت به معنی آراستن و ترتیب دادن است و در اصطلاح ادبیات فارسی "تنسیق الصفات" آن است که با نظمی خاص برای موصوف واحد صفات متعددی آورده میشود. این صنعت در نثر و نظم به کار میرود. هدف آن زینت بخشیدن به کلام و نیز ایجاد تنوع در آن در عین تاکید در سخنی که شاعر به مخاطب عرضه میکند. این صفتها به صورتهای متفاوتی در اشعار به کار رفته است حافظ و سعدی برای توصیف ممدوح و معشوق خود از این صنعت بسیار بهره بردهاند. در این بیت از سعدی صفات مفرد و پی در پی آورده شده است: الها قادرا پروردگارا کریما منعما آمرزگارا *** دست حاجت که بری پیش خداوندی بر که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود *** چگونه میشود به آن کسی که میرود این سان صبور سنگین سرگردان فرمان ایست داد *******************************************8 ترجمه جلوه ی روی خدا جلوه ی روی خدا این شعر تحمیدیه است و در قالب نیمایی است . شعر نیمایی شعر هایی است که به سبک نیما یوشیج سروده شده است . در این نوع شعر قافیه جای مشخّصی ندارد و طول مصراع ها برابر نیست . تحمیدیه : از گذشته های دور شاعران و نویسندگان آغاز کتاب خود را با نام و یاد خداوند شروع می کردند و در آن به سپاس و ستایش و شکر گزاری خداوند می پرداختند که آن را ستایش یا تحمیدیه گویند. در کتاب فارسی اول راهنمایی هم آغاز کتاب با ستایش پروردگار شروع شده که جلوی روی خدا آغازگر آن است . معنی شعر : جلو ه ی روی خدا : نشان دهنده ی وجود خداوند . سعدی شیرین سخن گفت به فصل بهار برگ درختان سبز با خط رخشان سبز « هر ورقش دفتری است معرفت کردگار » معنی : سعدی خوش سخن گفت که در فصل بهار برگ سبز درختان با رنگ های روشن و درخشان ،هر برگ آن همانند کتابی است که ما را به شناخت خداوند می رساند . در این قسمت آرایه ی تضمین وجود دارد ، زیرا شاعر مصرعی از سعدی را در ضمن سخن خود آورده است . تضمین : هرگاه شاعر مصراع یا بیتی از شاعر دیگری را در شعر خود بیاورد تضمین می گویند ، که بر دو نوع است : تضمین آشکار و تضمین پنهان تضمین آشکار : هرگاه به نام شاعری که از او بیتی آورده شده است اشاره شود. تضمین پنهان : اگر بیت یا مصراع مشهور باشد و نام گوینده ی آن نیامده باشد به آن تضمین پنهان گویند . در این مصراع سعدی این نکته را بیان کرده است که انسان اگر به یک برگ درخت با دقّت نگاه کند به وجود خداوند پی خواهد برد . همانگونه که وقتی انسان به یک خانه یا یک وسیله ی دیگری نگاه می کند و بدون این که سازنده ی آن راببیند به وجود آن سازنده پی می برد. معرفت کردگار دیدن این عالم است معنی : برای شناخت خداوند باید به پدیده های جهان از جمله : کوه ، دریا و ...نگاه کنیم . زنده ی بیدار باش چشم خریدار باش خوب ، جهان را ببین هر چه ببینی کم است . معنی : حال که زنده ای بیدار و هوشیار باش یعنی تنها زند ه بودن کافی نیست باید تلاشگر هم بود و به نعمت ها و موهبت های الهی به دقّت و تفکّر نگاه کنیم . همان طور که وقتی کسی بخواهد چیزی را بخرد به دقّت به آن نگاه می کند تا خوبی ها و عیب های آن را پیدا کند. هرچه که به جهان بیشتر دقّت و توجّه کنی چیزهای بیشتری را خواهی دید که مایه ی شگفتی تو خواهد شد . برورق سبز برگ خطّ خدا را بخوان ! یعنی : هنرمندی خداوند را بر یک برگ با دقّت نگاه کن .که آن برگی که ساده به نظر می رسد چقدر زیبا و با اجزای متفاوتی ساخته شده . زمزمه ی آفتاب نغمه ی شیرین آب نثر دل انگیز خاک شعر هوا را بخوان !(اشاره به عناصر اربعه دارد«آب وآتش وخاک وباد »که قدما معتقد بودند که این چهار عنصر ،عناصر سازنده ی جهان است) مفهوم : هرچه در جهان می بینیم آثار قدرت خداست . آفتاب ، آب ، خاک و هوا همه از آثار و نشانه های عظمت خداوند هستند به دقّت به آن ها نگاه کن و بی تفاوت از کنارشان عبور نکن . هنگام صبح آفتاب با تابش اشعّه های خود گویی با زمزمه ای دل انگیز ما را دعوت به بیدار شدن می کند . صدای زیبای آبشار مثل یک نغمه ی دلنشین و گوشنواز در گوش جان ما قدرت خداوند را یاد آوری می کند . خاک که اصل و منشأ رشد و نمو و باعث طراوت و شادابی برای انسان ها و مظهر آرامش و سکون است از آثار قدرت خداوند ی است . هوا مظهر جنبش ، تکاپو و بی قراری است در شعر هم همین خیزش و تحرّک وجود دارد. هوا هم یکی از مظاهر وجود خداوند و قدرت الهی است . برگ درختان سبز درنظر هوشیار آینه ی رازهاست جلوه ی روی خداست هر ورقش دفتری است معرفت کردگار (تضمین) معنی : حتّی یک برگ سبز درخت هم که بی ارزش می نماید در نزد انسان باهوش و خردمند نشان دهنده ی راز و رمزهای فراوانی است و نشانگر وجود خداوند است . و هر برگ آن مانند کتابی است که از دقت کردن به آن می توانیم به شناخت خداوند برسیم . ********************** تضمین: صنعت تضمین آن است که کسی سخنی از قرآن مجید، حدیث یا شعر شاعر دیگری را در نظم یا نثر خود بیاورد. به بیانی دیگر، صنعت تضمین آن است که در پارهای از کلام، مصراعی، بیتی یا چند بیت از شاعر دیگری را به وام میگیرند و معمولا برای آنکه گمان سرقت ادبی به حساب نیاید، نام کسی را که از او مطلبی به قرض گرفتهاند ذکر میکنند. حافظ هم بیتی را که مطلع غزلی از سعدی است، در غزلی از خود تضمین کرده و گفته است: زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم «من از آن روز که در بند توام آزادم پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم» بهطور مثال کمالالدین اسماعیل بدینگونه بیتی از ابوشکور بلخی را در شعر خود تضمین کرده است: ز گفتهی قدما بیتی از رهی بشنو که هست تضمین، بر آستین شعر، تراز: «ادب مگیر و فصاحت مگیر و شعر مگیر نه من غریبم و شاه جهان غریب نواز؟» حسآمیزی درمصرع « زمزمه ی آفتاب» حس آمیزی وجود دارد زیرا زمزمه شنیدنی و نور دیدنی است. حسآمیزی در آرایههای ادبی، آمیختن دو یا چند حس است در کلام؛ به گونهای که ایجاد موسیقی معنوی به تأثیر سخن بیافزاید. عبارتهایی چون «خبر تلخ»، «قیافه بانمک»، «جیغ بنفش» نمونههایی از حسآمیزی در ادبیات عامیانه است که در آنها حس شنوایی و حس بینایی با حس چشایی و حس شنوایی با حس بینایی آمیخته شدهاست. نقطه اوج حسآمیزی در شعر فارسی، اشعار بیدل دهلوی و صائب تبریزی و نیز اشعار سهراب سپهری است. این بیت از بیدل از نمونههای حسآمیزی است.
شمع روشن میتوان کرد از صدای عندلیب رنگها خفتهاست اینک در نوای عندلیب
ندارد پــردۀ نـیرنگ هستی جــز مــن و مــایی
به هر نقشی که چشمت واشود رنگ صدا بنگر
بیدل
سخن از زندگی نـــقــره ای آوازی است
که سحر گاهان فوارۀ کوچک می خواند
فروغ فرخزاد
ولی رمز تأثیر و زیبایی حس آمیزی در چیست و چرا جا به جایی حس ها گاهی دلپذیر تر از صورت طبیعی آنهاست ؟ یک عامل می تواند این باشد که تعداد صفات در میان حس های مختلف ، متفاوت است و عامل دیگر این که انسان در مقابل بعضی حواس ، واکنش عاطفی ویژه ای دارد . مثلآ صدا ها فقط چند صفت معدود دارند ؛ یا بلندند ، یا کوتاه یا زیر یا بم و انسان در برابر این صدا ها ، قضاوتهای شناخته شده ای ندارد ، در حالی که در برابر مزه ها چنین قضاوت روشنی وجود دارد. شیرینی را همه به طور ملموسی می پسندند و تلخی را هیچ کس نمی پسندد . بنابر این وقتی کسی بخواهد خبری را نا پسند جلوه دهد ، در قلمرو حس شنوایی صفت شناخته شده و بارزی پیدا نمی کند ، اما در قلمرو چشایی چنین صفتی وجود دارد و او بناچار مثلآ می گوید « خبر تلخ»
و از همین روی است که در بیشتر حس آمیزی ها گرایش به سوی حواس بینایی ، چشایی ، یا بساوایی است . « خبر تلخ » ، « قیافۀ با نمک » ، « صدای روشن » ، « قصۀ شیرین» ، « سخن لطیف » و دیگر حس آمیزی های موجود در زبان و ادبیات ، حکایت از چنین گرایش می کنند.
آثار خواجه عبدالله انصاری: ترجمه طبقات صوفیه ، تفسیر قرآن ، مناجات نامه، نصایح، زادالعارفین، کنزالسالکین، قلندرنامه، محبت نامه، هفت حصار، رساله، دل و جان، رساله ی واردات ، الهی نامه و...
آرایه های ادبی این درس تلمیح: هر گاه با شنیدن بیت یه عبارتی به یاد داستان و افسانه، رویدادی تاریخی و مذهبی یا آیه و حدیثی بیفتیم، بدون آنکه آن موضوع مستقیماً تعریف شده باشد، آن بیت یا عبارت دارای آرایه تلمیح است. پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم (اشاره به داستان حضرت آدم و رانده شدن او به خاطر خوردن گندم.) * به مثال های زیر توجه کنید: _ جانم ملول گشت ز فـــــــــــــرعون و ظلم او آن نـــــــــــــــور روی موسی عمرانم آرزوست مولوی اشاره به داستان حضرت موسی و فرعون _ بیستون کندن فرهاد نه کـــــاریست شگفت شور شیرین به سر هر که فتد کوهکن است همای شیرازی اشاره به داستان خسرو وشیرین _چنین گفت پیغمبــــــــــــر راستگـــــــــــــوی زگهــــــــواره تا گـــــــــــــور دانش بجـــــــــوی فردوسی اشاره به گفته پیغمبر(اطلبوالعلم من المهد الی اللحد) دراین درس نگهدار تا پریشان نشویم اشاره به آیه (واعتصمو به حبل الله و لا تفرقوا) دارد. به ریسمان الهی چنگ زنید و از تفرقه بپرهیزید.
انواع جناس الف) جناس تام : آن است که دو کلمه جناس از نظر شکل ظاهری و تلفظ کاملاً یکسان ، اما از جهت معنی با هم فرق دارند . مثال : عشـق شـوری در نهـاد ما نهـاد جـان مـا در بوتــه ی سـودا نهــاد (در مصرع اول نهاد اولی به معنای وجود و سرشت است اما نهاد دوم فعل وبه معنای قرار دادن است) بهـرام که گور می گرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهـرام گرفت (گور اولی به معنای گوره خر و گور دومی به معنای قبر است) بیا و برگ سفر ساز و زاد ره برگیر که عاقبت برود هر که او ز مادر زاد (زاد اول به معنای توشه و زاد دوم به معنای ولادت است) نکته : جناس هم در شعر و هم در نثر به کار می رود . ب ) جناس ناقص : ۱- جناس ناقص اختلافی ۲- جناس ناقص حرکتی ۳- جناس ناقص افزایشی ۱- جناس ناقص اختلافی : آن است که دو کلمه جناس در حرف اول ، وسط یا آخر با هم اختلاف داشته باشند . مثال : تنگ است خانه ما را تنگ است ای برادر بر جای ما بیگانه ننگ است ای برادر ( تنگ و ننگ - تفاوت در حرف اول ) چوک زشاخ درخت خـویشتن آویختـه زاغ سیـه بـر دو بـال غالیه آمیخته ( آویخته و آمیخته - تفاوت در حرف وسط ) ۲- جناس ناقص حرکتی : آن است که دو کلمه جناس علاوه بر معنی در حرکت ( مصوت کوتاه ) نیز با هم اختلاف دارند . مثال : ایـن چـه ژاژ است چه کفر است و فُشار پنبـــه ای در دهـــان خـــود فشــار (فُشار به معنی سخن بی هوده است) ۳- جناس ناقص افزایشی : آن است که دو کلمه جناس علاوه بر معنی ، در تعداد حروف نیز متفاوت اند بطوری که یکی از کلمات جناس حرفی در اول ، وسط یا آخر نسبت به کلمه های دیگر اضافه دارد . مثال: وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم دل بر عبور از سد خار و خاره بندیم (ناقص افزایش: خار (به معنای خار و خاشاک) و خاره (به معنی سنگ خارا است) (ناقص اختلافی: باره و خاره) نمونه های جناس درشعر خواهم که به درگاه تو بیترس آیم(1) تا خاک درت به دیدهی تر سایم (2) هرچیز که هستم، از تو دارم هستی گر گبر و گر یهود و گر ترسایم (3) *** یک سو پسرت نشسته و یک سو زن (4) این جمله به هم گذار و بر یک سو زن(5) عیسی نتوانست به افلاک رسید تا داشت ز اسباب جهان یک سوزن (6) *** گر دامن همت ز جهان بر چینی (7) از نخل امید خویشتن برچینی (8) بر روم اگر امیر و گر بر چینی (9) هر تخم که کشتهیی همان برچینی (10) 1) بدون ترس 2) دیدهی گریان 3) ترسا (مسیحی) 4) زن (زوجه) 5) کنار بگذار 6) سوزن (نخ و سوزن) 7) بر چیدن 8) ثمره به دست میآوری 9) سرزمین چین 10) همان را به دست میآوری واج آرایی ( نغمه ی حروف ) : تکرار یک واج ( صامت یا مصوت ) است ، در کلمه های یک مصراع یا یک بیت یا عبارت نثر به گونه ای که کلام را آهنگین می کند و آفریننده ی موسیقی درونی باشد و بر تاثیر سخن بیفزاید این تکرار آگاهانه ی واج ها را « واج آرایی » گویند . مثال : خیال خال تو با خود به خاک خواهم بر که تا زخال تو خاکم شود عبیر آمیز توضیح : در این بیت از حافظ تکرار واج « خ » باعث ایجاد موسیقی درونی شده است . ******************************************************** زنگ آفرینش صـــــــــبــــــــح یک روز نوبهاری بود روزی از روز های اول ســـــــــــــــــال بچه ها در کلاس جنگل سبز جـمع بودند دور هم خوشحال بچه ها گرم گفت و گو بودند باز هم درکلاس غوغا بود (جمله ی اسنادی) هریکی برگ کوچکی در دست باز انگار زنگ انشاء بود جمله اسنادی (برگ ایهام دارد یعنی هم می تواند برگ واقعی باشد هم برگه ورق انشا) تا معلم زگرد راه رسیــــد گفت با چهره ای پر از خنده: باز موضوع تازه ای داریم "آرزوی شما در آینده" شبنم از روی گل برخاست گفت: می خواهم آفتاب شوم.(کنایه از این که می خواهم به سربلندی برسم) ذره ذره به آسمان بروم ابر باشم، دوباره آب شوم(واج آرای حرف «ر») دانه آرام بر زمین غلتیـــــــــــــد رفت و انشای کوچکش را خواند گفت: باغی بزرگ خواهم شد تا ابد سبز خواهم ماند غنچه هم گفت گرچه دل تنگم مثل لبخند باز خواهم شد (آرایه ی تضاد بین باز و دل تنگ) با نسیم بهار و بلبل و باغ گرم راز و نیاز خواهم شد (تلمیح به آیه قرآن) همه ی موجودات تسبیح گوی خداوند هستند جوجه گنجشک گفت: می خواهم فارغ از سنگ بچه ها باشم روی هرشاخه جیک جیک کنم در دل آسمان رها باشم جوجه ی کوچک پرســــــــــــتو گفــــت: کاش با باد رهسپار شوم تا افق های دور کوچ کنم باز پیغمبر بهار شوم جوجه های کبوتران گفتنـــــد: کاش می شد کنار هم باشیم توی گلدسته های یک گنبد روز و شب زائر حرم باشیم زنگ تفریح را که زنجره زد باز هم در کلاس غوغا شد(نغمه حروف یا واج آرایی حروف «ز») هر یک از بچه ها به سویی رفت و معلم دوباره تنها شد جمله اسنادی با خودش زیر لب چنین می گفـت: آرزو هایتان چه رنگین است! کاش روزی به کام خود برسید؛ بچه ها آرزوی من این است! معنی شعر: صبح یکی از روز های فصل بهار بود و سال تحصیلی جدید آغاز شده بود. بچه ها در کلاس دور هم جمع شده بودند و خوشحال بودند. بچه ها مشغول صحبت بودند و در کلاس سروصدا و شلوغ بود. هر یکی از بچه ها برگه ای در دست داشتند و قرار بود زنگ انشاء شروع شود. همین که آموزگار وارد کلاس شد و رسید، خندان گفت. برای انشاء موضوع تازه ای داریم. موضوع آرزوی شما در آینده است. شبنم بلند شد و گفت من میخواهم آفتاب شوم(صنعت تشخیص) ذره ذره با آسمان بروم و به ابر تبدیل شوم و دوباره به آب تبدیل شوم. دانه آرام آرام برروی زمین چرخید و غلت خورد و شروع کرد به خواندن انشای کوچکش. در انشایش گفت: به باغی بزرگ تبدیل خواهم شد و همیشه سرسبز وسبز رنگ خواهم ماند. غنچه گفت اگر چه دل تنگم، مانند لبخند باز خواهم شد. با باد ملایم بهار و بلبل و باغ، شروع به زار و نیاز کردن می کنم. جوجه گنجشک گفت می خواهم از سنگ بچه ها آزاد شوم. روی هر شاخه بنشینم و جیک جیک کنم و از منظره ی آسمان لذت ببرم. جوجه ی کوچک پرستو گفت کاش بتوانم با باد همراه شوم. تا آسمان های دور کوچ کنم و باز پیامبر خبر آمدن بهار شوم. جوجه های کبوتران گفتند ای کاش می توانستیم در کنار هم باشیم. توی گلدسته های یک گنبد، همه وقت زیارت کننده ی حرم باشیم. زنگ تفریح را که زنجره زد(نوعی حشره)، دوباره در کلاس سروصدا و شلوغ شد. همه ی بچه ها به طرفی رفتند و معلم دوباره تنها شد. معلم زیر لب می گفت چه آرزو های قشنگی دارید! ای کاش روزی به آرزوی خود برسید. این آرزوی من است. قیصر امین پور دکتر قیصر امینپور در دوم اردیبهشت ماه 1338 در گُتوند از توابع شهرستان دزفول به دنیا آمد.امینپور در سال 1357 دیپلم تجربی گرفت و سپس تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته دامپزشکی در دانشگاه تهران آغاز کرد.وی در سال 1358 با انصراف از رشته دامپزشکی، به جمع دانشجویان علوم اجتماعی پیوست. قیصر امینپور مجدداً در سال 1363 تغییررشته داد و تحصیلات خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران دنبال کرد و در سال 1366 به دریافت مدرک کارشناسی نائل آمد. وی در همان سال به ادامه تحصیل پرداخت و در سال 1369 مدرک کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی را کسب کرد و در ادامه این راه در بهمن ماه سال 1376 با دریافت مدرک دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. دکتر قیصر امینپور در سال 1367 از مؤسسه گسترش هنر، جایزه ویژه نیما یوشیج را دریافت کرد. همچنین در سال 1378 از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان یکی از شاعران برتر دفاع مقدس در دهههای 60 و 70 برگزیده شد. سر انجام در آبان ماه 1386 این خبر منتشر شد؛ قیصر امینپور درگذشت. ************************* نکته و آرایه های درس کل شعر مملو از آرایه ی تشخیص است و گاه واج آرایی وآرایه هایی دیگر مانند تضاد نیزمی توان دید. مسند و فعل اسنادی همه ی فعلها مفهوم یکسان ندارند. بعضی از انها مفهوم انجام گرفتن کار را می رسانند.مثل : خوردم ، نوشتی، می سازید و..... وقتی این فعلها را می شنویم ، کاری در ذهنمان نقش می بندد. مثال : سارا امروز به مدرسه میرود. در این جمله ، فعل می رود نشان می دهد که سارا کاری انجام داده است. به این دسته از فعلها ، فعل خاص می گوییم. دسته ای دیگر از افعال ، مفهوم انجام کار نمی رسانند. مثل : شد – بودم – است وقتی این فعلها را می شنویم ، کاری در ذهنمان نقش نمی بندد. به این دسته از فعلها ، فعل اسنادی ( عام یا ربطی ) می گوییم. چند نکته : ۱ - فعلهای اسنادی روی دادن حالت را بیان می کنند. مانند : سارا خسته شد. هوا سرد شد. در این جمله سارا کاری انجام نداده بلکه حالتی را پذیرفته است . ۲ - فعلهای اسنادی محدودند و عبارتند از : )است ، بود ،شد ( گشت ، گردید : در صورتی که به معنی شد بیاید . ۳ – این فعلها با نهاد به تنهایی یک جمله کامل نمی سازند.مثلا وقتی می گوییم : علی شد ( است – بود ) جمله کامل نیست و شنونده فورا می پرسد : علی چطور شد ( بود ، است ) ؟ و وقتی جمله دارای معنی کامل می شود که ما حالت را هم بیان کنیم . یعنی مثلا بگوییم : علی تشنه شد (بود – است) . این حالت را که همراه فعل اسنادی می اید و به نهاد نسبت داده می شود ، مسند می نامیم. بنا بر این مسند ، حالتی است که به وسیله فعل اسنادی به نهاد نسبت داده می شود. چند نکته ۱ – فعلهایی که دارای فعل اسنادی و مسند هستند را جمله اسنادی ( اسمیه) می نامند. ۲ – فعلهای اسنادی را گذرا به مسند می نامیم چون حتما باید مسند داشته باشند تا یک جمله کامل بسازند. ۳ – فعلهای گشت – گردید اگر به معنی گردش کرد بیاید ، فعل خاص است نه اسنادی . مثال : زمین به دور خورشید می گردد = گردش می کند : فعل خاص است . علی در شهر گشت = گردش کرد : فعل خاص است . (علی خشمگین شد ( است ، بود = فعل اسنادی است . ۴ – فعل شد ، اگر به معنای رفت باشد فعل خاص است و اسنادی نیست . مثال : پیامبر به مکه شد = رفت : فعل خاص است . اگر در خانه ای شوی = بروی : فعل خاص است . ۵ – فعلهای ( است ، بود ) اگر به معنی وجود داشتن ، قرار داشتن ، حضور داشتن بیاید فعل خاص است و اسنادی نیست . مثال : کتاب در کیف است = قرار دارد : خاص است . علی در کلاس بود = حضور داشت : خاص است . گندم در انبار است = وجود دارد : خاص است . ۶ - گاهی اوقات فعل اسنادی به صورت شکسته می اید و ما از مفهوم جمله به ان پی می بریم. مثال : من اینجا چون نگهبانم = هستم . تو خوشحالی = هستی . ۷ - فعل اسنادی هم مانند سایر فعلها دارای زمانهای گذشته ، حال و اینده است . مثال : هوا سرد شد ( می شود ، خواهد شد) . ۸ – فعلهای هست ، نیست ، باشد ، نباشد ، نبود نیز فعل اسنادی هستند . یافتن مسند در جمله : ابتدا نهاد را پیدا می کنیم . بعد بین نهاد و فعل ، پرسش چطور – چگونه مطرح می کنیم . جوابی که به دست می اید ، مسند است . مثال : گشت غمناک دل و جان عقاب = دل و جان عقاب : نهاد گشت : فعل دل و جان عقاب چطور گشت ؟ غمناک = مسند . اندرز پدر یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد و شب خیز بودم . شبی در خدمت پدر ، رحمۀ الله علیه ، نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته . پدر را گفتم از اینان یکی سر برنمی دارد که دوگانه ای بگزارد . چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند . گفت :جان پدر ! تو نیز اگر بخفتی ، به از این که در پوستین خلق افتی . گلستان سعدی کلمات مشخص شده سجع دارند مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی شاعر و نویسندهٔ بزرگ قرن هفتم هجری قمری است. تخلص او "سعدی" است که از نام اتابک مظفرالدین سعد پسر ابوبکر پسر سعد پسر زنگی گرفته شده است. وی احتمالاً بین سالهای ۶۰۰ تا ۶۱۵ هجری قمری زاده شده است. در جوانی به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و به تحصیل ادب و تفسیر و فقه و کلام و حکمت پرداخت. سپس به شام و مراکش و حبشه و حجاز سفر کرد و پس از بازگشت به شیراز، به تألیف شاهکارهای خود دست یازید. وی در سال ۶۵۵ سعدینامه یا بوستان را به نظم درآورد و در سال بعد (۶۵۶) گلستان را تألیف کرد. علاوه بر اینها قصاید، غزلیات، قطعات، ترجیع بند، رباعیات و مقالات و قصاید عربی نیز دارد که همه را در کلیات وی جمع کردهاند. وی بین سالهای ۶۹۰ تا ۶۹۴ هجری در شیراز درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد. از سعدی آثار زیر از طریق این پایگاه در دسترس قرار گرفته است:دیوان اشعار،بوستان،گلستان،مواعظ معنی درس اندرز پدر به یاد دارم که در دوران کودکی خدا را عبادت می کردم و شب ها بیدار بودم . یک روز در کنار پدرم تمام شب را بیدار بودم و کتاب قرآن را در آغوش گرفته بودم و عده ای در کنار ما خوابیده بودند. به پدرم گفتم :از این افراد یکی هم بیدار نمی شود که نماز صبح بخواند . آن چنان در خواب بی خبری فرو رفته اند که انگار نخوابیده اند و مرده اند. گفت : ای فرزند عزیزم تو هم اگر می خوابیدی بهتر بود تا این که درباره ی مردم غیبت کنی؟ *********************************** نکته و آرایه های درس کنایه: سخنی که دارای یک معنی ظاهری و نزدیک به ذهن و یک معنی باطنی و دور از ذهن باشد و منظور، معنی باطنی و دور از ذهن باشد کنایه است .(درپوستین خلق افتادن به معنی پشت سر دیگران بد گفتن و غیبت) کنایه یعنی پوشیده سخن گفتن و در اصطلاح به کلامی گویند که دو معنای ظاهری و باطنی داشته باشد و منظور گوینده از آن معنای باطنی و درونی است . اغلب ضرب المثل ها کنایه هستند. مثال : - هنوز از دهن بوی شیر آیدش : کنایه از این که هنوز کوچک و کم تجربه است - گندم از گندم بروید جو زجو : کنایه ازاین که هر کار ی آخر و عاقبت همان کار را دارد - ریش در دست دیگری دارد : کنایه از این که اختیارش دست دیگران است - دست روی دست گذاشته است : کنایه از این که کاری را انجام نمی دهد - زرد رو شدن : کنایه از خجالت کشیدن و شرمنده شدن سجع: به آهنگ بر خاسته از کلمات پایانی دو جمله یا بیشتر گفته می شود . سجع : یکسانی دو واژه در یک عبارت؛ از نظر واج یا واجهای پایانی، وزن یا هر دوی آنهاست. آرایه سجع در کلامی دیده میشود که حداقل دو جمله باشد و بیشتر در نثر بکار میرود؛ زیرا سجعها باید در پایان دو جمله بیایند و آهنگ دو جمله را به یکدیگر نزدیک سازند تا آرایه سجع نامیده شوند؛ از این جهت سجع مانند قافیه است که در پایان مصراعها یا بیتهای شعر آورده میشود. نثری که در آن آرایه سجع به کار رود، «مسجع» نامیده میشوند. انواع سجع از لحاظ واج -------------------------------------------- متوازی:هر گاه کلمات هموزنی آورده شوند که واج پایانی آنها نیز یکی است؛ «سجع متوازی» وجود دارد. زاینده، پاینده عاقل ، باطل مطرف:هرگاه پایههای سجع در واجهای آخر یکسان باشند ولی هموزن نباشند، این نوع سجع را «سجع مطرف» گویند. غایت ، نهایت بیازارد ، بیارد متوازن:در جایی که دو کلمه سجع فقط هموزن باشند اما در روی اختلاف داشته باشند، «سجع متوازن» نامیده میشود. ظالم ، باطل مظلوم ، مفعول ارزش موسیقایی سجع متوازی از همه بیشتر و ارزش موسیقایی سجع متوازن از همه کمتر است. ********************************************************* درس دوم چشمه معرفت { شناخت } در یکی از سال های نوجوانی که کنجکاوی خستگی ناپذیری داشتم ، برای فراگرفتن و فهمیدن و به ویژه برای کشف کردن ، سری به طبیعت روستا زدم . با نگاه های کنجکاوانه { جست و جو گرانه } و تشنه ، به درس بزرگ طبیعت می نگریستم { نگاه می کردم } . گوش می دادم ، چشم می دادم ، دل میدادم و روحم چنان غرق { فرو رفته} فهمیدن بود که از هیجان { بر انگیخته شدن } می لرزید . احساس می کردم هم اکنون چشمه های معرفت از درون من سر باز خواهند کرد و آب های زلال { شفاف - گوارا } و سرد و گوارای(تنسیق الصفات) فهم و دانایی در من خواهد جوشید . من اکنون درست نمی دانم که در آن لحظه ها تا کجا می فهمیدم و نمی دانم چه فهمی از آن زیبایی ها و آفرینش الهی داشتم اما یقین { ایمان } دارم که کلاس شگفت آفرینش و زیبایی طبیعت ، عظمت وجلال {شکوه و بزرگی } و جاذبه ی خالق درس را با همه ی وجودم لمس می کردم . غرقه ی شکوه و اعجاز زیبایی خلقت بودم که ناگهان نوازش لطیف و خنکی را در لای انگشت پاهای برهنه { لخت - عریان } ام احساس کردم ، آب ، جوشش چشمه ها ! آب ، این روح مذاب { ذوب شده } امید و زندگی ، تاره نفس ، جوان ، زلال و نیرومند با گام های استوار و امیدوار شتابان می رفت تا خود را به دهان خشک زمین (تشخیص)و صدها کشتزار {مزرعه } سوخته و نگاه های پژمرده ی { پلاسیده - چروکیده } هزاران درخت تشنه برساند(تشخیص) و در رگ های خشکیده ی جوی های مزرعه و کوچه ، باغ های مرده ، جاری گردد . سال دیگر که به روستا برگشتم ، بر روی سبزه ها و کشته های سیراب {سیر شده از آب } ، درختان سرسبز باغ و صحرا دیدم که شاخه ی دست های خویش را به آسمان برافراشته بودند و دعا می کردند(تشخیص)و کودکان پر نشاط گل بوته ها و نو جوانان امیدوار ذرت ها در گوش نسیم ،آمین می گفتند (تشخیص)و با غرور و مهربانی و خشنودی ، باغ و صحرا را تماشا می کردم و درخت ها و بوته ها می نگریستم . گویی با هریک ار آنان آشنایی دیرینه { قدیمی } دارم و با همه ی ساقه های سر سبز ، رفیق و خویشاوندم . این نخستین باری بود که در برابر این همه عظمت و بزرگی و در میان این همه آفرینش خداوند ، خود را که هنوز نوجوان بودم بزرگ حس می کردم . از صحرا باز می گشتم و نسیم ، مانند مادری مهربان و آداب دان که به کودکان خویش ، حق شناسی { تشکر و سپاس } و ادب می آموزد ، سر های نهال { درخت جوان } های جوان و بوته های نوزاد خویش را به نشانه ی احترام و وداع { خداحافظی } با من خم کرده بود(تشبیه وتشخیص) و من در آخرین نقطه ی دید که اندک اندک صحرا از نظرم ناپدید می شد ، بار دیگر سرم را برگرداندم و با تکان دادن دست هایم به احساسات خاموش اما سرشار از پاکی و صفای این طبیعت و سبزه های معصوم پاسخ می گفتم و به خالق آن ها می اندیشیدم و این بیت > را زمزمه می کردم : برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار کویر ، دکتر علی شریعتی ، با اندکی تخلیص علی مزینانی، مشهور به علی شریعتی یا علی شریعتی مزینانی(۲ آذر ۱۳۱۲ در روستای کاهک، سبزوار، خراسان – ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ در لندن) نویسنده، جامعهشناس، تاریخشناس و پژوهشگر دینی اهل ایران بود. آثارش · با مخاطبهای آشنا · خودسازی انقلابی · ابوذر · بازگشت به خویشتن · ما و اقبال · سلمان پاک · تحلیلی از مناسک حج · شیعه · نیایش · تشیع علوی و تشیع صفوی · جهتگیری طبقاتی در اسلام · تاریخ تمدن جلد ۱ · تاریخ تمدن جلد ۲ · هبوط در کویر · تاریخ و شناخت ادیان جلد ۱ · تاریخ و شناخت ادیان جلد ۲ · اسلامشناسی ۱ درسهای حسینه ارشاد · اسلامشناسی ۲ درسهای حسینه ارشاد · اسلامشناسی ۳ درسهای حسینه ارشاد · حسین وارث آدم · چه باید کرد؟ · زن · مذهب، علیه مذهب · جهانبینی و ایدئولوژی · انسان · اجتهاد و نظریه انقلاب دائمی · انسان بیخود · علی، حقیقتی بر گونه اساطیر · بازشناسی هویت ایرانی اسلامی · روش شناخت اسلام · میعاد با ابراهیم · اسلامشناسی · ویژگیهای قرون جدید · هنر · گفتگوهای تنهایی (دو جلد) · نامهها · آثار گونهگون (دو جلد) · آثار جوانی (دو جلد) · عقیده · فاطمه فاطمهاست · کویرچ دانش های زبانی و ادبی نکته : تشبیه آن است که کسی یا چیزی را از لحاظ داشتن صفتی به کسی یا چیز دیگری که آن صفت را در حد کمال دارد . مانند : موی او چون برف سفید بود . هر جمله ی تشبیهی از ۴ رکن تشکیل شده است : رکن اول (مشبه) : قسمتی از جمله ی تشبیهی است که آن را به کسی یا چیزی مانند کرده ایم . موی او همچون برف سفید بود . رکن دوم (مشبه به) : قسمتی از جمله ی تشبیهی است که رکن اول را به آن مانند کرده ایم . موی او همچون برف سفید بود . رکن سوم ( ادات تشبیه ) : حرفی که با آن تشبیه می کنیم : مثل ، مانند ، چون ، همچون ، همانند ، انگار... موی او همچون برف سفید بود . رکن چهارم ( وجه شبه ) : صفت مشترکی که میان رکن اول و رکن دوم وجود دارد . موی او همچون برف سفید بود . تشبیه : تشبیه ادّعای همسانی است . اگردو یا چند پدیده را که به نوعی ویژگی ها و صفات مشتـــرکی داشته باشند به همدیگر مانند کنیم ،از آرایه ی تشبیه استفاده کرده ایم . تشبیه یکی از پر کاربردترین آرایه های ادبی می باشد. هر تشبیه از چهار رکن تشکیل می یابد. ارکان تشبیه عبارتند از : - مشبّه : چیزی ادّعای تشبیه در آن می شود ، یعنی کلمه ای را که می خواهیم مورد تشبیه قرار دهیم. - مشبّه به: کلمه ای است که مشبه را به آن تشبیه می کنیم . و از نظر داشتن صفات از مشبه برتر است. - ادات تشبیه: کلماتی که به وسیله آن ها به وجود تشبیه در جمله پی می بریم . از قبیل: مثل ، مانند، چو، شبیه، و ... - وجه شبه : صفات و ویژگی های مشترک بین مشبه و مشبه به را می گویند. نکته : مشبه و مشبه به را طرفین تشبیه می گویند که باید در تمام تشبیه ها حضــور داشته باشند ، امّا ادات تشبیــــه و وجه شبــه می توانند از تشبیه حذف شوند. تشخیص: هر گاه ویژگی های انسان را به غیر انسان نسبت دهیم « شخصیت بخشی » یا « تشخیص » می گویند. نمونه هایی از تشخیص شبنم از روی برگ گل برخاست گفت : می خواهم آفتاب شوم دانه آرام بر زمین غلتید رفت و انشای کوچکش را خواند غنچه هم گفت : گر چه دل تنگم مثل لبخند باز خواهم شد جوجه ی کوچک پرستو گفت : کاش با باد رهسپار شوم جوجه گنجشک گفت : می خواهم فارغ از سنگ بچّه ها باشم جوجه ها ی کبوتران گفتند: کاش می شد کنار هم باشیم آب با گام های استوار و امید وار شتابان می رفت تا خود را به دهان خشک زمین و صدها کشتزار سوخته و نگاه های پژمرده ی هزاران درخت تشنه برساند و در رگ های خشکیده ی جوی ها ی مزرعه و کوچه باغ ها ی مرده ، جاری گردد. درختان سرسبز باغ شاد و خرّم را دیدم که شاخه های خویش را به آسمان بر افراشته بودند و دعا می کردند و کودکان پرنشاط گل بوته و نوجوانان امیدوار ذرت ها در گوش نسیم ، آمین می گفتند . تنسیق الصفات تنسیق" در لغت به معنی آراستن و ترتیب دادن است و در اصطلاح ادبیات فارسی "تنسیق الصفات" آن است که با نظمی خاص برای موصوف واحد صفات متعددی آورده میشود. این صنعت در نثر و نظم به کار میرود. هدف آن زینت بخشیدن به کلام و نیز ایجاد تنوع در آن در عین تاکید در سخنی که شاعر به مخاطب عرضه میکند. این صفتها به صورتهای متفاوتی در اشعار به کار رفته است حافظ و سعدی برای توصیف ممدوح و معشوق خود از این صنعت بسیار بهره بردهاند. در این بیت از سعدی صفات مفرد و پی در پی آورده شده است: الها قادرا پروردگارا کریما منعما آمرزگارا *** دست حاجت که بری پیش خداوندی بر که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود *** چگونه میشود به آن کسی که میرود این سان صبور سنگین سرگردان فرمان ایست داد *******************************************8 ترجمه جلوه ی روی خدا جلوه ی روی خدا این شعر تحمیدیه است و در قالب نیمایی است . شعر نیمایی شعر هایی است که به سبک نیما یوشیج سروده شده است . در این نوع شعر قافیه جای مشخّصی ندارد و طول مصراع ها برابر نیست . تحمیدیه : از گذشته های دور شاعران و نویسندگان آغاز کتاب خود را با نام و یاد خداوند شروع می کردند و در آن به سپاس و ستایش و شکر گزاری خداوند می پرداختند که آن را ستایش یا تحمیدیه گویند. در کتاب فارسی اول راهنمایی هم آغاز کتاب با ستایش پروردگار شروع شده که جلوی روی خدا آغازگر آن است . معنی شعر : جلو ه ی روی خدا : نشان دهنده ی وجود خداوند . سعدی شیرین سخن گفت به فصل بهار برگ درختان سبز با خط رخشان سبز « هر ورقش دفتری است معرفت کردگار » معنی : سعدی خوش سخن گفت که در فصل بهار برگ سبز درختان با رنگ های روشن و درخشان ،هر برگ آن همانند کتابی است که ما را به شناخت خداوند می رساند . در این قسمت آرایه ی تضمین وجود دارد ، زیرا شاعر مصرعی از سعدی را در ضمن سخن خود آورده است . تضمین : هرگاه شاعر مصراع یا بیتی از شاعر دیگری را در شعر خود بیاورد تضمین می گویند ، که بر دو نوع است : تضمین آشکار و تضمین پنهان تضمین آشکار : هرگاه به نام شاعری که از او بیتی آورده شده است اشاره شود. تضمین پنهان : اگر بیت یا مصراع مشهور باشد و نام گوینده ی آن نیامده باشد به آن تضمین پنهان گویند . در این مصراع سعدی این نکته را بیان کرده است که انسان اگر به یک برگ درخت با دقّت نگاه کند به وجود خداوند پی خواهد برد . همانگونه که وقتی انسان به یک خانه یا یک وسیله ی دیگری نگاه می کند و بدون این که سازنده ی آن راببیند به وجود آن سازنده پی می برد. معرفت کردگار دیدن این عالم است معنی : برای شناخت خداوند باید به پدیده های جهان از جمله : کوه ، دریا و ...نگاه کنیم . زنده ی بیدار باش چشم خریدار باش خوب ، جهان را ببین هر چه ببینی کم است . معنی : حال که زنده ای بیدار و هوشیار باش یعنی تنها زند ه بودن کافی نیست باید تلاشگر هم بود و به نعمت ها و موهبت های الهی به دقّت و تفکّر نگاه کنیم . همان طور که وقتی کسی بخواهد چیزی را بخرد به دقّت به آن نگاه می کند تا خوبی ها و عیب های آن را پیدا کند. هرچه که به جهان بیشتر دقّت و توجّه کنی چیزهای بیشتری را خواهی دید که مایه ی شگفتی تو خواهد شد . برورق سبز برگ خطّ خدا را بخوان ! یعنی : هنرمندی خداوند را بر یک برگ با دقّت نگاه کن .که آن برگی که ساده به نظر می رسد چقدر زیبا و با اجزای متفاوتی ساخته شده . زمزمه ی آفتاب نغمه ی شیرین آب نثر دل انگیز خاک شعر هوا را بخوان !(اشاره به عناصر اربعه دارد«آب وآتش وخاک وباد »که قدما معتقد بودند که این چهار عنصر ،عناصر سازنده ی جهان است) مفهوم : هرچه در جهان می بینیم آثار قدرت خداست . آفتاب ، آب ، خاک و هوا همه از آثار و نشانه های عظمت خداوند هستند به دقّت به آن ها نگاه کن و بی تفاوت از کنارشان عبور نکن . هنگام صبح آفتاب با تابش اشعّه های خود گویی با زمزمه ای دل انگیز ما را دعوت به بیدار شدن می کند . صدای زیبای آبشار مثل یک نغمه ی دلنشین و گوشنواز در گوش جان ما قدرت خداوند را یاد آوری می کند . خاک که اصل و منشأ رشد و نمو و باعث طراوت و شادابی برای انسان ها و مظهر آرامش و سکون است از آثار قدرت خداوند ی است . هوا مظهر جنبش ، تکاپو و بی قراری است در شعر هم همین خیزش و تحرّک وجود دارد. هوا هم یکی از مظاهر وجود خداوند و قدرت الهی است . برگ درختان سبز درنظر هوشیار آینه ی رازهاست جلوه ی روی خداست هر ورقش دفتری است معرفت کردگار (تضمین) معنی : حتّی یک برگ سبز درخت هم که بی ارزش می نماید در نزد انسان باهوش و خردمند نشان دهنده ی راز و رمزهای فراوانی است و نشانگر وجود خداوند است . و هر برگ آن مانند کتابی است که از دقت کردن به آن می توانیم به شناخت خداوند برسیم . ********************** تضمین: صنعت تضمین آن است که کسی سخنی از قرآن مجید، حدیث یا شعر شاعر دیگری را در نظم یا نثر خود بیاورد. به بیانی دیگر، صنعت تضمین آن است که در پارهای از کلام، مصراعی، بیتی یا چند بیت از شاعر دیگری را به وام میگیرند و معمولا برای آنکه گمان سرقت ادبی به حساب نیاید، نام کسی را که از او مطلبی به قرض گرفتهاند ذکر میکنند. حافظ هم بیتی را که مطلع غزلی از سعدی است، در غزلی از خود تضمین کرده و گفته است: زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم «من از آن روز که در بند توام آزادم پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم» بهطور مثال کمالالدین اسماعیل بدینگونه بیتی از ابوشکور بلخی را در شعر خود تضمین کرده است: ز گفتهی قدما بیتی از رهی بشنو که هست تضمین، بر آستین شعر، تراز: «ادب مگیر و فصاحت مگیر و شعر مگیر نه من غریبم و شاه جهان غریب نواز؟» حسآمیزی درمصرع « زمزمه ی آفتاب» حس آمیزی وجود دارد زیرا زمزمه شنیدنی و نور دیدنی است. حسآمیزی در آرایههای ادبی، آمیختن دو یا چند حس است در کلام؛ به گونهای که ایجاد موسیقی معنوی به تأثیر سخن بیافزاید. عبارتهایی چون «خبر تلخ»، «قیافه بانمک»، «جیغ بنفش» نمونههایی از حسآمیزی در ادبیات عامیانه است که در آنها حس شنوایی و حس بینایی با حس چشایی و حس شنوایی با حس بینایی آمیخته شدهاست. نقطه اوج حسآمیزی در شعر فارسی، اشعار بیدل دهلوی و صائب تبریزی و نیز اشعار سهراب سپهری است. این بیت از بیدل از نمونههای حسآمیزی است.
شمع روشن میتوان کرد از صدای عندلیب رنگها خفتهاست اینک در نوای عندلیب
ندارد پــردۀ نـیرنگ هستی جــز مــن و مــایی
به هر نقشی که چشمت واشود رنگ صدا بنگر
بیدل
سخن از زندگی نـــقــره ای آوازی است
که سحر گاهان فوارۀ کوچک می خواند
فروغ فرخزاد
ولی رمز تأثیر و زیبایی حس آمیزی در چیست و چرا جا به جایی حس ها گاهی دلپذیر تر از صورت طبیعی آنهاست ؟ یک عامل می تواند این باشد که تعداد صفات در میان حس های مختلف ، متفاوت است و عامل دیگر این که انسان در مقابل بعضی حواس ، واکنش عاطفی ویژه ای دارد . مثلآ صدا ها فقط چند صفت معدود دارند ؛ یا بلندند ، یا کوتاه یا زیر یا بم و انسان در برابر این صدا ها ، قضاوتهای شناخته شده ای ندارد ، در حالی که در برابر مزه ها چنین قضاوت روشنی وجود دارد. شیرینی را همه به طور ملموسی می پسندند و تلخی را هیچ کس نمی پسندد . بنابر این وقتی کسی بخواهد خبری را نا پسند جلوه دهد ، در قلمرو حس شنوایی صفت شناخته شده و بارزی پیدا نمی کند ، اما در قلمرو چشایی چنین صفتی وجود دارد و او بناچار مثلآ می گوید « خبر تلخ»
و از همین روی است که در بیشتر حس آمیزی ها گرایش به سوی حواس بینایی ، چشایی ، یا بساوایی است . « خبر تلخ » ، « قیافۀ با نمک » ، « صدای روشن » ، « قصۀ شیرین» ، « سخن لطیف » و دیگر حس آمیزی های موجود در زبان و ادبیات ، حکایت از چنین گرایش می کنند.